خبرگزاری فارس: کارگردان و بازیگران مجموعه تلویزیونی «پایتخت» در نشست نقد و بررسی این مجموعه که به همت خبرگزاری فارس برگزار شد، به سؤالات پیرامون این سریال پاسخ گفتند.
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، نشست نقد و بررسی مجموعه تلویزیونی «پایتخت» به همت خبرگزاری فارس امروز با حضور سیروس مقدم (کارگردان)، الهام غفوری (تهیهکننده)، محسن تنابنده (فیلمنامهنویس و بازیگر نقش نقی)، ریما رامینفر (بازیگر نقش هما)، احمد مهرانفر (بازیگر نقش ارسطو) و سمیرا حسنپور (بازیگر نقش گلرخ) برگزار شد.
**مقدم: سریال «پایتخت» عیدی خوب من به مردم ایران بود
بنابراین گزارش، سیروس مقدم در این نشست پیرامون چگونگی شکلگیری داستان «پایتخت» گفت: سر یک کار دیگر با تنابنده بودم که یک خط داستان برای من تعریف کرد و گفت: نظرت درباره اینکه یک خانوادهای با یک کامیون در تهران اسیر میشوند، چیست؟ آن زمان اصلا مطرح نبود که کار برای نوروز ساخته شود و صحبت شاید 6 الی 7 ماه پیش است. من گفتم که فوقالعاده است و برای یک کار اجتماعی خیلی خوب است.
وی ادامه داد: ما این طرح را خریدیم و به صداوسیما ارائه دادیم. از همان ابتدا معلوم بود که کار، کار نویی است و وقتی هم نگارش شروع شد، من یک "واو " به آن اضافه نکردم چون فیلمنامه به اندازه کافی خوب و محکم بود و شخصیتها قابل درک و رؤیت بودند. نیازی نبود که فرد دیگری وارد بازی شده و اصلاحات دیگری وارد کند. واقعیت هم این است که از همان ابتدا که فیلمنامه را میخواندم، دو شخصیت را در ذهنم داشتم که یکی خود نقی بود که از همان ابتدا فکر کردم تنابنده بهترین گزینه برای ایفای آن است و مهرانفر هم من فقط یک عکس از آن دیده بودم و فکر کردم که ارسطوی خوبی برای ما میشود و خوشبختانه خیلی خوب منطبق شد با شخصیت ارسطو.
مقدم ادامه داد: وقتی به این ترکیب رسیدیم، تلاش کردیم که در این کار متفاوت پیش برویم و مسیری را که بقیه دوستان ما میروند تا به کار کمدی و طنز بروند، نرویم. برای بازیگر نقش زن و قطعیترین نقشی که داشتیم، خانم رامینفر بود که بهترین گزینه برای نقش هما بود. برای نقش بابا پنجعلی هم دو گزینه داشتیم که هر دو را امتحان کردیم و به این نتیجه رسیدیم که آقای خمسه، بابا پنجعلی بهتری برای این خانواده است. با دو دختر دوقلو هم در کار قبلیام که یک تلهفیلم بود، کار کرده بودم و محسن تنابنده دو دختر فیلمنامه را بر اساس اینها نوشته و طراحی کرده بود. ترکیب بازیگران جدیدم را سعی کردم از بچههای تئاتر که کم در تلویزیون دیده شدهاند، انتخاب کنم چون برای من امتیاز است و تماشاچی از همان اول با او همراه میشود.
مقدم در پاسخ به این سؤال که: "شما در انتخاب خانم رامینفر اثری از ایشان دیده بودید و یا به واسطه اینکه همسر امیر جعفری است و جعفری هم یکی از بازیگران ثابت آثار شماست، او را انتخاب کردید؟ "، تصریح کرد: من یک تئاتر پیش از ساخت «زیر هشت» از خانم رامینفر دیده بودم و ربطی به اینکه ایشان همسر آقای جعفری است، نداشت. من همان جا هم گفتم که تئاتر جزو معدود تئاترهایی بود که خستهام نکرد و تا آخر دیدم و کار خوبی بود. سریال خانم بختآور هم کامل دیده بودم، چون کار زیبایی بود و آن را دوست داشتم. تلهفیلمی که با آقای آقاخانی کار کرده بود، نیز دیده بودم و خیلی کار از ایشان دیده بودم.
وی گفت: منتها میدانستم که برای خانم رامینفر کار کردن مداوم جلوی دوربین تلویزیون سخت است ولی با آقای تنابنده و سایر دوستان همفکری کردیم و به این نتیجه رسیدیم که خانم رامینفر بهترین گزینه برای ایفای نقش یک زن روستایی سادهدل است که دو بچه هم دارد. واقعیت هم این است که درستترین انتخاب بود.
کارگردان مجموعه «چاردیواری» همچنین در پاسخ به اینکه: "با توجه به واکنش اصفهانیها در مقابل لهجه بازیگران سریال «در مسیر زایندهرود»، شما از واکنش مازندرانیها در استفاده از لهجه نترسیدید؟ "، اظهار داشت: از اول بنابراین بود که ما کسی را مسخره نکرده و دست نیندازیم. قصد توهین به آدمی نداشتیم و فرقی نمیکرد که این آدم کجایی باشد، وقتی بنا بر این نباشد که به کسی توهین کنی، به عواقبی که قرار نیست بیفتد، نیز فکر نمیکنی. مثلا اگر در سریال دیگری بحثی درگرفته شاید این بحث دوطرفه باشد، ما سال گذشته نیز در سریال «چاردیواری» تقی تاکسی را داشتیم که آذریزبان بود ولی کسی از آن ناراحت نشد و برای مخاطبان دوست داشتنی بود.
وی توضیح داد: بستگی به این دارد که شما چگونه از قومیتها و لهجهها استفاده کنید. علت این که ما نقده را با مازندران جابهجا کردیم، نیز این بود که میخواستیم بچهها بتوانند بر کار تسلط داشته باشند کما اینکه الآن کسی آقای تنابنده و مهرانفر را میبیند، فکر میکند که ما آنها را از دل مازندران بیرون کشیدهایم و هیچ کس تا الآن غلط محاورهای و لهجهای از ما نکرده است. ضمن اینکه ما با شبکه صحبت کردیم و به آنها گفتیم که قصد انجام چنین کاری را داریم. آنها هم استقبال کردند و هدف ما احیای قومیتها و لهجهها و فرهنگ نقاطی از ایران است که شاید مهجور مانده است و شاید اکثرا وقتی نام شمال را میشنوند، یاد گیلان میافتند و خیلی تفاوت بین گویشهای مازندران و گیلان را نمیدانند.
وی ادامه داد: همه اینها باعث شد که ما تصمیمان را جدیتر کنیم و شبکه هم تأییدیه را به ما داد و خوشبختانه بازیگران به قدری در این کار مسلط بودند که خود من فکر نمیکنم که نهتنها از هدف روز اولمان عقب نرفتیم، بلکه چند گام هم با توجه به پایانبندی سریال جلوتر بودیم.
مقدم گفت: به نظر میرسد که واقعا بهتر از این نمیشد که خانوادهای از خطه مازندران را داخل کوهی از مشکلات برد و نشان داد که در بطن این مشکلات لبخند از روی لبشان پاک نمیشود و روز به روز بر اتحادشان نیز افزوده میشود. از آب و گل رد میشوند ولی خندان.
مقدم در این نشست در پاسخ به این سؤال که: "شما خیلی رو و مستقیم به بحث مذمت مهاجرت به پایتخت اشاره کردید، آیا این کار سفارشی بود و یا تاکید شده بود که با این مضمون سریال بسازید؟ "، گفت: من تا به حال در عمرم کار سفارشی نساختهام. قبل از اینکه بحث ساخت «پایتخت» جدی شود، روی طرح تعریفی تنابنده به وجد آمدیم و تازه ما پیشنهاد دهنده به شبکه بودیم که به آنها سریال را ارائه دادیم. هدف و فرم سرگردانی خانوادهای همراه با کامیون در تهران بود.
وی ادامه داد: بنده خودم یکی از آدمهایی هستم که به حرف سریال «پایتخت» معتقدم. تهران جای بسیار خوبی است ولی به درد بعضیها نمیخورد و مثل مهاجرت ما به کشورهای دیگر است. خیلی مسائل باید اتفاق بیفتد که یک مهاجرت به مشکل برنخورد. ما در سفرمان به علیآباد ساعت هفت صبح به هرجا میرفتیم در خانهها به رویمان باز بود و مهماننوازی خوبی داشتند ولی در تهران اینگونه نیست. اگر حرف رویی در این سریال زده شده باشد، خود من آن را دوست دارم و کار بدی انجام ندادهایم.
وی همچنین توضیح داد: بخش عمدهای از سریال برگرفته از مسائلی است که واقعا برای ما اتفاق افتاده است. مثل دزدی گوسفند و یا آتش گرفتن کرسی و رهاشدن ترمز دستی. همه اینها اتفاقاتی است که اطراف ما افتاد و ما هم در سریال استفاده کردیم. به همین دلیل است که تا این حد برای مخاطب باورپذیر شده است.
مقدم درباره انتخاب حسنپور برای ایفای نقش گلرخ نیز عنوان داشت: در انتخاب این نقش دو دیدگاه وجود داشت. یکی این که ما گلرخ را از میان بازیگران شناخته شده انتخاب کنیم و دیگری اینکه میبایست این بازیگر به مخاطب ما پیشزمینه ندهد و مخاطب در اولین سکانس او را به عنوان دختری که از شهرستان آمده ولی هنوز صفا و صمیمیت زادگاه خود را به همراه دارد و تجربه عشق ندارد و باید با پدیده عشق ارسطو آشنا شده و وارد آن شده و از آن عبور کند، بشناسد. من گزینه دوم را انتخاب کردم و احساس کردم بیشتر جواب میدهد و امروز هم فکر میکنم انتخاب بهتری بود. مردم همان شبهای اول با این خانواده ارتباط برقرار کردند و امروز محبوب هستند.
کارگردان مجموعه تلویزیونی «چاردیواری» در جواب به این پرسش که: "چرا از ساخت آثار آپارتمانی پرهیز میکنید و در تصویربرداری از چند دوربین استفاده میکنید؟ "، گفت: من وقتی که ساخت زیر هشت را تمام کردم، فکر میکردم سختترین کارم است ولی کمی مورد بیمهری قرار گرفت و سختی کار در من ماند. همان موقع هم گفتم که کار بعدیام را در آپارتمان میسازم اما سه تا چهار روز نگذشته بود داستان سخت «پایتخت» را انتخاب کردم. در من بیدغدغه کار کردن وجود ندارد و گویی از کودکی با من بوده است. «پایتخت» به مراتب از «زیر هشت» سختتر بود و اولین کار من بود که بدون دکوپاژ جلو میرفتم و خودم را با رویدادها یکی میکردم و میزانسن را بر اساس آنچه پیش خواهد آمد، تغییر میدادم. من بعد از تمرین بچهها تازه جای دوربینها را پیدا میکردم تا کار به مستندترین شیوهاش تصویر شود.
وی ادامه داد: سه عامل بازدارنده در کار من که هرکدام به تنهایی میتوانست کار را زمین بزند، در سریال «پایتخت» وجود داشت. یک این که امسال خلاف سال گذشته که برای زیر هشت زمستان میخواستیم و نبود، زمستان بسیار سختی داشتیم و هوا سرد بود به خصوص که ما از منطقه بسیار سردی کار را شروع کردیم. دوم دو بچه 5ساله که مهار و کنترل اینها واقعا کار سختی بود و گروه باید خود را با اینها هماهنگ میکرد. همچنین عامل مهمتر از همه اینها یک کامیون هفت متری 12 تنی بود که تاکید خود من هم این بود که تا جایی که میشود بدل نداشته باشیم و خود آقای مهرانفر رانندگی کنند.
مقدم افزود: آوردن این کامیون به بافتهای قدیمی تهران و خانوادهای را سوار و پیاده کردن بسیار سخت بود. ولی هر سه این عوامل به شدت جذاب است. لوکیشن خانه آنها خیلی سخت ولی بسیار جذاب بود. این سریال تولید سختی داشت. این سختی به گروهی سختکوش احتیاج داشت و در همان هفته اول تنبلهای گروه غربال شدند.
وی درباره استفاده ار دخترهای دوقلو در سریالش نیز اظهار داشت: ما روز اول دو عروسک همسایز این دو کودک تهیه کردیم چون فکر میکردیم که خیلی مشخص نمیشود و میتوانیم در جاهایی از عروسکها استفاده کنیم ولی حتی نفس کشیدن این کودکان در خواب هم بسیار اهمیت داشت. به همین دلیل از عروسکها استفاده نکردیم. چون حتی نفس کشیدن آنها هم به کار زندگی میبخشید.
وی درباره موسیقی مجموعه تلویزیونی پایتخت نیز تصریح کرد: منطقه مازندران منطقهای است که فرهنگ و آداب دارد و خود به خود مبدأ حرکت است. مخصوصا مازندران که موسیقی خیلی غنی دارد به ویژه منطقه علی آباد که هم نوازندگان ماهری دارد و هم خوانندگان زبدهای. به همین دلیل وقتی صحبت از موسیقی پایتخت شد، خود به خود نام «آریا عظیمینژاد» مطرح شد، او سالها روی موسیقی اقوام و نواحی کار کرده و آرشیو غنی دارد و آدمها را میشناسد. او به مازندران و گلستان رفت و موسیقی سریال را پس از گفتوگو با هنرمندان این خطه ساخت. این موسیقی با ورود به تهران کمی الکترونیک میشود و وقتی پایتخت مشکلات خود را بر خانواده مسلط میکند، موسیقی الکترونیک نیز بیشتر میشود. در آخر هم وقتی خانواده تهران را رها میکنند، موسیقی ناب خودشان غالب میشود.
وی در پایان سخنان خود گفت: قبل از عید همه از من پرسیدند که: عیدی برای ما چه داری؟ و من گفتم که: پایتخت عیدی سازندگان این سریال به مردم است. و فکر میکنم که عیدی خوبی به مردم دادم.
**تنابنده: تعریف یک قصه تمیز درباره مهاجرت برای ما خیلی مهم بود
بنابراین گزارش، تنابنده در این نشست گفت: داستان مجموعه تلویزیونی «پایتخت» یک ایده از «تورج اصلانی» بود که من این ایده را خیلی دوست داشتم و حدود یک سال پیش آن را تبدیل به طرح کردم ولی ابتدا نه برای سریال ولی از همان موقع احساس میکردم که ایده جذابی برای سریال است و از همان موقع شروع به بسط و گسترش ایده کردم. با آقای اصلانی صحبت کردیم و ایده را چندین برابر قیمت از او خریدیم و تبدیل به طرح و نگارش شد.
وی ادامه داد: خشایار الوند نیز از قسمت پنجم به ما اضافه شد و چند قسمتی در خدمتاش بودیم. او خیلی برای کار زحمت کشید.
تنابنده در پاسخ به این سوال که داستان توسط خود شما نوشته شده است، زمان نگارش نقی را بر اساس خود و بازی خودتان نوشتید و یا بعد به این نتیجه رسیدید که نقش را خودتان ایفا کنید؟ اظهارداشت: قرار بود سریال نوشته شود و بعد درباره نقش نقی حرف بزنیم. در چند باری که با آقای مقدم کار کرده بودم، خیلی دوست داشتم با آقای مقدم کار کنم ولی هربار به دلیلی نمیشد ولی این بار به من گفتند که خودت نقش نقی را بازی کن، من هم خیلی استقبال کردم و به قول معروف روی هوا زدم.
وی ادامه داد: این خانواده اصلا از ابتدا اهل مازندران نبودند و خانوادهای بودند که از نقده میآمدند و یواش یواش در طی کار به این نتیجه رسیدیم که اهل مازندران باشند.
وی با بیان این که ما یک فیلمنامهای الزاماْ با اسم فلانی و شخص خاص نداریم، توضیح داد: فیلمنامه ما توسط افراد تیم دائم در حال پویا شدن و نو شدن است و عمدهترین چیزی که اتفاق افتاد این بود که سر و شکل میگرفت و تبدیل به متن میشد، دائم در حال تغییر بود و از جایی بازیگران به قدری سوار بر موقعیت شده بودند که ما دائم حرف میزدیم و فیلمنامه را بسط و گسترش میدادیم. در تیتراژ نامهایی برای نگارش فیلمنامه آمده است اما یک تیم پشت فیلمنامه است.
بازیگر نقش نقی همچنین درباره لهجهاش در این سریال نیز توضیح داد: ما به این نتیجه رسیدیم که الزاما این خانواده باید از جغرافیایی بیایند که ما در تصویر وقتی میبینیم خیلی لذت ببریم و وقتی که با معضلات تهران مواجه میشوند، ببینیم که چه زیباییها و لذتهایی را از دست دادهاند. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بهترین جا استان گیلان یا مازندارن است. از آنجائی که مازندان و به خصوص گلستان خیلی مهجور بود و من خیلی خوب استان گلستان را میشناختم ترجیح دادیم که این خانواده گلستانی باشند. من نسبت به لهجه آنها هم تسلط بسیاری داشتم.
وی ادامه داد: در سریال آقای فتحی نیز، آقای فتحی زحمت بسیاری کشیده بود ولی نسبت به سریال بیمهری شده بود. چون هرجور نگاه میکنی به نظر نمیرسد که ایشان قصد توهین به لهجه و مردم اصفهان را داشته باشد. به نظرم خیلی هم میبایست از آقای فتحی تقدیر و تشکر میشد، چون او تمام عواملش را به اصفهان برد.
نویسنده فیلمنامه سریال پایتخت همجنین درباره لهجه مهرانفر نیز گفت: مهرانفر ذاتاْ اکثر لهجهها را به سادگی حرف میزند. اینکه تقلید صرف باشد نیست. او آنقدر آدمهای متفاوت دیده که برایش کار راحتی است. او یک زنبیل از این هنرها دارد که به تدریج رو میشود. این برای ما شدنی بود که حتما رامینفر نیز مازنی حرف بزند چون از یزدی صحبت کردن راحتتر بود ولی بیشتر این رنگآمیزی برای ما اهمیت بسیاری داشت.
تنابنده در بخش دیگری از این نشست درباره گریمش در سریال "پایتخت " توضیح داد: صحبتهای بسیاری شد و به نظرم در متن و شکلی که میتوانستم نقی را ارائه بدهم گریمم بود. من بعد از طراحی گریم کاملا شوکه شدم چون همین گریم خیلی مسائل را برای من روشن کرد و آورد. خیلی چیزهایی که باید رویش فکر میکردم تا پیدایشان کنم، گریم آنها را برایم آورد.
وی ادامه داد: درباره لباسها هم باید بگویم که روی رنگها، بافتها و جنس چیزی که نقی میپوشید، فکر شده بود. برای یکسری دستهبندی شده و فکر میکنند که یک گچکار، حتما یک تکه گچ به مو و یا لباسش چسبیده است. درحالی که در عالم واقع اینطور نیست و هرکسی هرطور دوست داشته باشد لباس میپوشد. ضمن این که درمورد مردم شمال این مطلب کاملا صحت دارد که اگر حتی از وضع مالی خوبی برخوردار نباشند، حتما آراستگی ظاهر خود را حفظ میکنند. مردم بسیار شریفی هستند و اگر صورت خود را با سیلی هم سرخ کنند باز هم ظاهرشان را حفظ میکنند.
تنابنده همچنین درباره فشردگی و استرس پیاپی که در فیلمنامه وجود داشت و مواجهه پی در پی خانواده معمولی با مشکلات نیز تصریح کرد: در این کار اتفاقات عجیب و غریبی افتاد. همه فکر میکنند مثلا در ماه رمضان یک نوع سریال سازی جواب میدهد و ما الزاما باید به این مسیر برویم. راجع به عید فکر میکنند مردم الزاما باید قهقهه بزنند. ما مخالف این نیستیم که مردم باید در نوروز شاد باشند اما این که فقط کار طنز باشد و پشتوانهای نداشته باشد، کمی تردید داشتیم. ما تلاش کردیم سریال به زندگی واقعی شبیه باشد و شیرینیها و تلخیها در کنار هم باشند و قصهای بگوییم که شاید در ظرف شیرین نیست ولی در فرم مخاطب را میخنداند.
وی با بیان این که تلاش کردیم که بریده و چکیده لحظات زندگی را داشته باشیم و لحظات نابتری باشند، اظهارداشت: ما معماری را برای این خانواده فرض کردیم که از هر طیف سنی را به همراه داشته باشند و حداقل یک بزرگتر آنها را همراهی کند. نه مثل بسیاری از کارهایی که یک مشت جوان دور هم جمع شدهاند و کار فقط محض خنده است. در عالم واقع همه طیف سنی در خانوادهها وجود دارد و به همین دلیل بابا پنجعلی و دو دختر دو قلو در کار گنجانده شدند. کار کردن با دو بچه در شرایط تنگ و ترش خیلی کار سختی بود و به همه این ها از قبل فکر کرده بودیم تا بافت آدمها، نوتر باشد.
برنده جوایز جشنواره فیلم فجر در سه دوره اخیر، در ادامه عنوان داشت: بحث امروز مخصوصا نسبت به آدمهای بزرگتر که کارکرد پدر یا مادر بودنشان را از دست دادهاند، محل سوال بود. خیلیها این افراد را به آسایشگاه میبرند، اما این خانواده شهرستانی با توجه به همه معضلاتشان، پدر را با خود دارند و برایشان شریف و ارزشمند است. خیلی محترمانه با پدر رفتار میکردند و در سختترین شرایط بهترین جا و غذا متعلق به پدر خانواده بود و برایم اهمیت داشت که یکبار دیگر به خانواده برسیم.
وی افزود: من از آقای مقدم تشکر میکنم که با توجه به شرایط سخت و دشواری که داشتیم مثل یک کارگردان نوپا و تازهکار که همهچیز برایش جذاب است، همواره در کار دقت و وسواس داشت. ما میتوانستیم سریال را مثل آثار دیگر در آپارتمان بسازیم ولی از شمال آغاز کردیم و با سختی و برف آمدیم و تا آخر کار هم سختی تمام نشد. ماندن در رودخانه و اینها تا از آب و گل بیرون بیایند و برگردند به شمال.
وی همچنین در پاسخ به این که آیا فیلمنامه «پایتخت» سفارشی نوشته شده بود که تا این حد مستقیم به مقوله مهاجرت میپرداخت؟ گفت: چه دلیلی دارد که حرف زدن از مهاجرت بد باشد؟ آن هم زمانی که داستان ما داستان مهاجرت است. چرا باید آن را در لایههای زیرین قرار بدهیم؟ تعریف یک قصه تمیز برای ما خیلی مهم بود. این قصه را دوبار نوشتهام و اصلا از تهران خارج نبود. آنها در کنار خط راهآهن زندگی میکردند و حتی همه ما هم آن قصه را دوست داشتیم ولی به این نتیجه رسیدیم که جان مطلب ادا نمیشود و عقیم است. میدانستیم که وقت کم است ولی همه چیز را عوض کردیم و به شهرستان رفتیم.
**مهرانفر: سیروس مقدم طوری رفتار میکند که گویی بازیگر صاحب اثر است
همچنین مهرانفر در این نشست گفت: من با لهجه مازنیها آشنایی داشتم و چند ماهی از خدمت سربازیام را آنجا گذرانده بودم. از ابتدا هم تنابنده به من گفت که باید با هم این لهجه را داشته باشیم و با شناختی که او از من شناخت داشت و میدانست میتوانم از پس این نقش بربیایم، نقش ارسطو را به من سپردند.
وی ادامه داد: در کنار لهجه، بحث رفتارها و تکیه کلامها هم مطرح بود که یکسری از آنها را قبل از شروع فیلمبرداری پیدا کردیم و بقیه را در طول کار یافتیم. حتی تا 20 روز اول فیلمبرداری هم هنوز گیج بودیم که این نقش چه ویژگیهایی داشته باشد. تکرار کلمات و یا راه رفتن و خندیدنش هم از جمله این موارد بود.
وی با بیان این که آرزوی هر بازیگری است که با آقای مقدم کار کند، اظهار داشت: من پیشنهادات بسیاری برای حضور در آثار تلویزیونی داشتم ولی میترسیدم. اما مطمئن بودم که کار آقای مقدم حتما موفق خواهد بود و به همین دلیل به این سریال آمدم.
بازیگر نقش ارسطو همچنین درباره گریم خود نیز اظهار داشت: به نظر من آقای اسکندی خیلی خوب از پس گریم بازیگران برآمده بود. در طراحی گریم برای من یک لنز هم طراحی کرده بودند که خیلی مرا ارسطو میکرد، منتها از جایی لنز مرا خیلی اذیت کرد و تنها در 10 روز اول توانستم از آن استفاده کنم و بعد حذف شد. آن لنز هم از جزئیات دقیق طراحی گریم بود که اگر ادامهدار بود، بسیار تاثیرگذارتر بود و بهتر جواب میداد.
وی در پاسخ به این سوال که رابطه ارسطو با نقی و خانوادهاش خیلی پیچیده است، با همه سختیهایی که این خانواده دارند، او آنها را تنها نمیگذارد و همراهیشان میکند، چرا؟ گفت: یک سری علائق، آروزها و ترسها در همه ما وجود دارد. ارسطو یکسری علایق دارد. او پسرخالهای دارد که رفیقش است و علاقهاش نسبت به این خانواده شهرستانی و دیرینه است به همین دلیل آنها را ترک نمیکند و دلبستگی و عشقش به گلرخ نیز و فراهم شدن بستر رسیدن به گلرخ، باعث میشود که در این موقعیت بماند و فرار نکند.
وی ادامه داد: این آدم یکسری علاقه و احساس داشت که هرچه جلوتر میرفتیم، ریشهدارتر میشد و یک خانواده میشدند. رنگآمیزی روابط بین این افراد ماجرا را به شکلی پیش میبرد که مخاطب احساس میکرد دارد یک خانواده را میبیند. چیزی که در فیلمنامه و ساختار هم رویش تاکید بسیاری بود. رئالیسمی که حتی در نوع دکوپاژ و فیلمبرداری هم نمود داشت و ما احساس میکردیم که یک کار مستند و رئال میبینیم. این شخصیتها جایی با هم خوب بودند و جایی بد و در نهایت به جایی میرسیدند که همدیگر را دوست دارند. اگر هم این حس به مخاطب منتقل شده به خاطر همدلی عوامل در پشت دوربین بود و من جاهایی واقعا از دست نقی و پنجعلی میخندیدم.
وی درباره حضورش در اولین سریال تلویزیونی نیز تصریح کرد: من کار سریال انجام نداده بودم و نیاز داشتم در اثری باشم که مخاطب من را بشناسد. این فقط در مورد من نیست و بیشتر متعلق به بازیگران تئاتر است. مقدم طوری با بازیگر رفتار میکند که انگار صاحب اثر هستی و فکر میکنم از هوشمندی آقای مقدم است. قبل از کار هم با آقای مقدم صحبت کردیم که به یک نابازیگری برسیم. علیرغم اینکه ما باید در نظر داشتیم که یک کار شیرین نوروزی میسازیم. من خودم اغراقهایی داشتم که شخصیت را به تیپ تبدیل میکرد و احساس میکردم که اینها باید باشد تا مخاطب شخصیتها را دوست داشته باشد. جایی گاهی واقعا پای جانمان در میان بود، مانند رانندگی کامیون و یا اینکه جایی من چنان خودم را به زمین زدم که اگر حالت عادی بود، میگفتم ده میلیون تومان بدهید تا خودم را اینطور زمین بزنم.
وی ادامه داد: شرایط کار سخت بود اما همه با دلگرمی و عشق در کار حاضر میشدند. حتی حضور خانم حسنپور نیز یک اتفاق خوب در کار بود. در فیلمنامه یکسری اتفاقاتی افتاد که باعث شد فیلمنامه به سمت دیگری هدایت شود مانند کشیده شدن ترمز دستی کامیون که من همه آنها را به فال نیک میگیرم. شرایط کاملا تئاتری بود و ما هم لذت میبردیم. چون در تئاتر روی نقشها کندوکاو بیشتر است و در این سریال هم ما در مقابل سختیها، صبوری میکردیم و تلاشمان به رسیدن به خلاقیت بود. راضی نگه داشتن مخاطب کار سختی است و نیاز به کار و فعالیت بسیاری دارد.
وی گفت: من به تقسیمبندی در کار اعتقادی ندارم و فکر میکنم که بازیگر باید توانایی حضور در هر نقشی را داشته باشد. تئاتر مادر است و اگر ما در سینما و تلویزیون آثار خوبی داریم به واسطه تئاتر است، امیدوارم که به تئاتر ارزش داده شود.
**رامینفر: تهرانیها اعتراضی به سریالها ندارند
رامینفر نیز در این نشست گفت: من با توجه به داشتن بچه کوچک ترجیح میدهم که سالی یک کار بیشتر انجام ندهم و تابستان سال گذشته هم سر یک فیلم سینمایی بودم که سه ماه طول کشیده بود و واقعا قصد نداشتم که به این زودیها، کار دیگری انجام بدهم ولی وقتی عواملی که به آنها اعتقاد دارم دور هم جمع باشند، نه گفتن به آنها کار بسیار دشواری است. ضمن آن که در آثار مقدم همواره رنگبندی بسیار زیبایی وجود دارد و مطمئن بودم که در نهایت کار زیبا و موفقی به مخاطبان عرضه میشود.
رامینفر در پاسخ به این سوال که با سختیهای این پروژه چطور کنار آمدید؟ اظهار داشت: واقعیت این است که کار خیلی هم سخت نبود. و علی رغم سختی و کندی که در کار داشتیم، چون میدانستیم نتیجه کار رضایت بخش است، تحمل همه این سختیها راحت میشود.
بازیگر نقش هما همچنین در پاسخ به این سوال که شما با توجه به غلظت بالای لهجه آقایان تنابنده و مهرانفر لهجه ندارید، درحالی که به نظر میرسد با توجه به لهجه یزدی شما در فیلم «یه حبه قند»، شما توانایی استفاده و به کارگیری لهجه را دارید، این تصمیم از سوی شما بود یا کارگردان؟ پاسخ داد: در فیلم «یه حبه قند» ما 5 دختر متعلق به یک خانواده یزدی بودیم که در این شهر زندگی کردهاند و حتما باید با لهجه یزدی صحبت میکردیم، تقریبا دو ماه قبل از آغاز فیلمبرداری آقای میرکریمی برای ما کلاس لهجه گذاشت و خیلی فشرده تمام دیالوگهای فیلم را با مربی کار میکردیم و خیلی قابل قبول از آب درآمد.
وی ادامه داد: ولی ما زمان کمی برای سریال «پایتخت» داشتیم و چون من هیچ آشنایی با لهجه مازندرانی نداشتم، قرار شد که لهجه نداشته باشم. چون اصلا لازم نیست که همه لهجه داشته باشند و من بد صحبت کنم و کار طوری باشد که برای مخاطب آزاردهنده باشد. همچنین به آقای مقدم هم گفتم که اگر لازم است که من حتما لهجه داشته باشم، حاضرم که این کار را حتما انجام بدهم. ولی آقای تنابنده و مقدم گفتند که رنگآمیزی متنوعی در کار وجود داشته باشد. مثل خیلی از خانوادهها که مثلا ترک هستند ولی همه ترکی صحبت نمیکنند. به نظرم شاید این بافت جذابتر هم شد.
وی در پاسخ به این سوال که چرا هما با همه سختیها صبور است و در مشکلات همسرش را تنها نمیگذارد نیز اظهارداشت: هما یک مادر و زن است که تحت هر شرایطی خانوادهاش برایش مهم است. به هر حال موج زندگی آنها را بالا و پایین میبرد ولی آنها همدیگر را داشتند و از بودن با هم لذت میبردند. او زنی بود که با همه سختیها میساخت تا خانوادهاش شاد باشند.
رامینفر افزود: شاید یکی از جذابترین بخشهای سریال روابط آدمها با یکدیگر بود که بسیار متحد بودند و پشت هم قرار داشتند. حتی در خیابان به من میگفتند که تو چقدر با پدر شوهرت خوب رفتار میکنی. هما پذیرفته بود که پدر نقی هم مانند پدر خودش است و باید رفتار خوبی با او داشته باشد. یا میگفتند که این دخترها متعلق به خودتان است؟ این اخلاق گرم متعلق به شهرستانیهاست و در تهران این رفتار کمی سردتر است.
وی همچنین با اشاره به این که کاراکترهای با لهجه شهرستانی نسبت به سریالهایی که در آن شخصیتها بدون لهجه و با بیان تهرانی صحبت میکنند، خیلی کمترند، تصریح کرد: به نظرم تهرانیها صبورترین افراد هستند. چون در هر فیلم و سریالی، کاراکترهای تهرانی در نقشهای مختلف سریالها ظاهر میشوند ولی هیچ وقت اعتراض نمیکنند که آیا ما تهرانیها اینقدر بد هستیم؟! اینجا جا دارد از مردم تهران هم تشکر کنیم!
**حسنپور: با حمایت مقدم و رامینفر ترسام از بازی در «پایتخت» ریخت
به گزارش فارس، حسنپور در این نشست، گفت: اولین حضور من نقش مهتاب در سریال «چاردیواری» به کارگردانی آقای مقدم در سال 89 بود و پس از آن امسال در «پایتخت» حاضر شدم.
وی درباره این که چرا در این سریال با لهجه صحبت نکرده است، توضیح داد: تنها شخصیتی که دو الی سه سال به تهران رفت و آمد داشته، گلرخ است که دانشجوست. من اول هم با آقای تنابنده برای داشتن لهجه صحبت کردم ولی ایشان گفتند که شخصیت هما هم لهجه ندارد و داشتن لهجه ضروری نیست.
بازیگر نقش «گلرخ» درباره همراهی این جوان دانشجو با خانواده هما نیز تصریح کرد: گلرخ دوست هما است و به واسطه دوست و همشهری بودن در کنار این خانواده میماند و آنها را در مشکلاتشان همراهی میکند.
او همچنین راجع به سختی کار در اولین تجربه جدی تلویزیونیاش گفت: کار با این شرایط سخت نبود البته برای من کار با بازیگران مقابلم دشوار بود. چون همه آنها حرفهای بودند و همچنین من حدود یک ماه دیرتر از آنها به جمعشان پیوسته بودم. به این فکر میکردم که نکند من نتوانم به این خوبی با جمع کنار بیایم. بازیگران همه حدود 10 الی 15 سال سابقه کار داشتند اما با این اوصاف، حمایتهای آقای مقدم و خانم رامینفر بسیار به من کمککننده بود.
وی گفت: نمیدانم چقدر در کارم موفق بودم ولی خیلی میترسیدم و کوچکترین عنصر در این مجموعه بودم. من قرار بود در «زیر هشت» نیز با آقای مقدم کار کنم اما نشد، آثار مقدم معمولا همواره مورد استقبال مخاطبان قرار میگیرد.